هربار كه به زندگي فكر مي كنم ، هر زمان كه شخصي از زندگي گله مي كند و هرگاه مشاهده گر زندگي ها مي شوم ، بيشتر و بيشتر به اين نتيجه مي رسم كه : زندگي همين است كه مي بيني ! ولي آنچه هست اين است كه معناي زندگي در ذهن ما انسان ها نياز به تعديل دارد . زندگي با تمام پستي و بلندهايش ، زندگي با تمام غم ها و شادي هايش و .... همه وهمه همان زندگيست . فقط نوع نگاه ما انسان هاست كه تفاوت ايجاد مي كند و باز هم نوع نگاه انسان است كه ماهيت وجودش را متفاوت مي سازد.
من زندگي را دوست دارم ، تو زندگي را مي تواني دوست بداري و او هم مي تواند زندگي را دوست بدارد ، عليرغم دلتنگي ، عليرغم تنهايي و فقط فرد نياز دارد مهارتهاي جديد را بياموزد و توان خود را زياد كند.
روزي روزگاري بود. دختر شاه پريان دلش گرفته بود و تصميم گرفت سفر به دريا كند. رفت و رفت و رفت تا جائي كه فقط آسمون بود و فقط آب.
دختر شاه پريان ترسيده بود ، ترسيده بود كه در اون دوردستها ، تنهاي تنهاست. آنقدر ذهنش را ترس پر كرده بود كه ديگه جا براي دلتنگي نمانده بود و عليرغم اونهمه ترسي كه داشت، متوجه شد كه از دلتنگي ديگه خبري نيست و يكباره از خوشحاليش خنديد، حنده اي بلند سر داد... ديگه ترس هم برايش رنگ باخت و حالا خوشحالي رهايي از دلتنگي جاي ترس را هم گرفته بود ! و حالش خوب شد.
هر كدوم از ما صبح كه از خواب بيدار مي شويم ، زماني كه چشمان ما باز مي شوند ، بعد از لحظه اي كه از ناخودآگاهي به خود آگاهي مي آئيم ، روانمان را روان كنيم ، با قدرت پاهايمان را بر روي زمين فشار دهيم و با خود زمزمه كنيم كه امروز هم روزي ديگر است ، همه چيز نو مي شود ، من نيز نو شده ام . در نوشدن شفافيت هست ، حال خوب هست ، زندگي هست و نور هست . همانطور كه زنگار ناخالصي بر جسم ما مينشيند و هر روز نياز به استحمام داريم تا پوستي تميز داشته باشيم و منافذي باز كه بتواند اكسيژن را بخوبي جذب كند، نياز به دوش رواني براي پاكيزكي روان و زنگار زدايي روان خود از ناخالصي ها و ويروس هاي روان داريم تا همواره روانمان روان بماند.
انسان سالم داراي : 1- جسم سالم 2- روان سالم است . فردي كه روان سالم دارد ، فكرش ، ذهنش ، كلامش و رفتارش در خدمت اوست . حال خوب دارد و خودش و اطرافيانش در امنيت ارتباط سالم بسر مي برند.
حالا چند تمرين : 1- به عكس العمل هاي خود نسبت به عمل اطرافيان توجه كنيد. 2- تعارض هاي درون خود را جستجو كنيد .اينو مي خواهم يا اينو نمي خواهم . 3- ليست كنيد شرطي هاي خود را
4- ليست كنيد ترس هاي خود را
ديگران را هم دوست نداريم و فقط گدايي محبت مي كنيم كه آنهم براي تاييد خود است و نه به دليل محبت بدون چشمداشت . در صورتي كه زماني مي توانيم شاد باشيم كه از مرز نياز به تاييد ديگران بگذريم و به بتوانيم به خود احترام بگذاريم و خود را همانگونه كه هستيم دوست بداريم و در جهت بهبود تلاش كنيم. در پايان جهت بهتر زيستن اول با خودمان آشتي كنيم تا بتوانيم در آشتي با ديگران زندگي را سپري كنيم.
|