دروغ

از آنچه آدمي
همواره به بدي نام كرده است
جز همياري بي بديل
بر ما نبوده است
همواره گفته ايم
و
همواره گفته اند
كه دروغ
بدترين واژه هاست
آيا جز اين است
كه اين واژة غريب
نرديكترين راه گريز از ناتواني ماست
بسيار ديده ام
دروغ چگونه خانه مي كند درون ما
و سست مي كند
درخت توانستن و غرور
بسيار ديده ام
غرور كاذب سايه هاي دروغ
چگونه باور مي شود براي آدمي
من نقطه افول آدمي را
در برخورد حقيقت و ضعف
در اوج غرور كاذب دروغ ديده ام
بسيار ديده ام
چگونه دروغ
آدمي را به دنياي خيال مي برد
و بادة غرور
چگونه سست مي كند
سلحشوران راه
و چگونه پرچم ز دست رهبران راه گرفته است
من دروغ را دريچه اي مغموم
براي گريز از خويش ديده ام
دريچه اي كه باز بوده است
براي نتوانستن ها
و براي شكست
همواره ديده ام
چگونه تخم توجيه
درخت دروغ را برپاي كرده است
و ديده ام قرابت آن را به آدمي
بسيار ديده ام
چگونه آدمي در پاي درخت سبز دروغ
كشت مي كند
و ديده ام تخيل غرور آميز از آنچه نبوده است
براي گريز از آنچه بوده است
من در خويش نيز بسيار ديده ام
من همواره چون هزار هزار مردمان اطراف خويش
بدگوي او بوده ام
اما همواره افتاده ام وقتي در پرتگاه عاقبت كردار خويش
دروغ را تنها اميد رهايي خويش ديده ام
من همواره آرزو كرده ام
ترك دروغ را
اما
همواره ديده ام سايه هاي او در كنار خويش
و مي دانم قدرت شگفت او
و مي ترسم از خويش
همواره جنگيده ام با دروغ
همواره از او گريخته ام
همواره با تعقل و تلاش
با اعتقاد به راه
پذيرفته ام شكست
پذيرفته ام چه بوده ام
و چه مي شوم با تلاش
و هرگز زياده نخواسته ام
شايد اين تنها راه براي دوري از دروغ
براي نگاهي سلامت به زندگي
براي توانمندي و قداست آدميست
من دروغ را ريشه در ضعف خويش مي دانم
و تنها راه گريز را تكيه بر اعتقاد خود
برتوان و تلاش خويش
و نگاهي صحيح بر شكست خويش
من اميدم به زندگيست
بر پاية توان
با لطف حس عشق
با اعتقاد راه
بي واژة دروغ
در پرتو اميد


از : مهندس حسن ضيائي