
یک روز خانواده ÛŒ لاک پشتها تصمیم Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ø¯ Ú©Ù‡ به
پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند،
Ù‡ÙØª سال طول کشید تا برای Ø³ÙØ±Ø´ÙˆÙ† آماده بشن!
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا
کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم Ø³ÙØ±Ø´Ø§Ù† (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی
ØØ¯ÙˆØ¯ شش ماه Ù…ØÙˆØ·Ù‡ رو تمیز کردند، Ùˆ سبد پیکنیک رو باز کردند، Ùˆ مقدمات رو آماده
کردند. بعد Ùهمیدند Ú©Ù‡ نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ خواهد بود، Ùˆ همه آنها
با این مورد مواÙÙ‚ بودند. بعد از یک Ø¨ØØ« طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از
خانه انتخاب شد.
لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش
کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!
او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا
وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن Ùˆ لاک پشت کوچولو به راه Ø§ÙØªØ§Ø¯.
سه سال گذشت… Ùˆ لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال
… شش سال … سپس در سال Ù‡ÙØªÙ… غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی
ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک
ساندویچ کرد.
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ کنان
از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید Ù…ÛŒ دونستم Ú©Ù‡ منتظر نمی مونید. منم ØØ§Ù„ا نمی رم
نمک بیارم»!
نتیجه اخلاقی:
بعضی
از ما ،زندگیمون صر٠انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنند
|